🍁🍃نوزادان بی نام در شهر
دیوارها گریه می کنند
و
پاییز
با مشت های گره کرده
از کنارشان می گذرد
کسی صدای زنگ را نمی شنود
اشک ها روی زمین
جاری می شوند در چشم هایشان
و باد
با نام های فراموش شده
بر آینه می تازد
می خواهم آدم ها را خاموش کنم
مثل شمع های بی هدف
در خیابان های سرد
زیر چترهای پاره پاره
که گریه های خاموش را
به دریا می سپارند
چه شد
که زمین زیر قدم های ما
دیگر نمی خندد؟!🍂🍁
🍃🍁
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
ZibaMatn.IR